کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمّد قاسمی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : قصیده    

از نسل یک حقیقتِ دور از مَجاز بود            زینبْ که شاهـزادۀ مُـلکِ حِـجـاز بـود

با سرشکـسـتگی ابـداً سِـنخیت نداشت            این کوه صـبر مثـلِ پـدر سرفراز بود


وقـتـی کـه بـود وارثِ اجـلالِ مـادری            تشـبیه او به حضرت زهرا مُجاز بود

در عصمت و وقار و حیا بعد مادرش            بر کُـلِّ بـانـوانِ جـهـان پـیـشـتـاز بـود

او را خـطابِ عـالـِمـه شـد، بی‌مُعـلَّـمه            اَلحَـقْ چه قدر درخورِ این امتیاز بـود

حرف از گره گُشایی او رفت هر کُجا            دستش شبیه دست علی چاره ساز بود

پیوسته داشت یا صمد و یاغـنی به لب            با این حساب از دو جهان بی نیاز بود

با “یا حسین” خاطرش آرام می‌گرفت            از بس که اسـمِ دلـبـرِ او دلـنــواز بود

قارون شد آن فقیر که وقتی نیاز داشت            دسـتش به سمت خانۀ زینب دراز بود

در راهِ عشق خویشتن از هستی‌اش گُذشت            هـستی فـدای او که چـنین پاکـباز بود

چشمم شود فداش که اشکـم به ماتمش            با اشکِ بر حسین و حسن، همتراز بود

چون شد حُسین قبلۀ اشک و قتیل اشک            زینب، خُـدایِ عـالَـمِ سوز و گداز بود

از چادرش نیامده شکلی به ذهنِ شعر            جُـز پرچـمی سیاه که در اهـتـزاز بود

از دستْ بسته بودن او کم سخـن بگـو            دستـش شـبـیه دستِ خـداونـد بـاز بود

وقـتی رسیـد نـاقـۀ او پـرده داشت، آه            روزی که رفـت ناقۀ او بی‌جهـاز بود

از چشم خویش آب بر آن حلق تشنه ریخت            بیخود فـرات روز دهــم گرم نـاز بود

یک سال و نیم در غم لبهای خشک شاه            خیـره به آب، وقت وضوی نـماز بود

از گیسوی سپـید و کمانِ قـدش، بفـهم            درد اسـارتـش چـقَـدَر جـانـگـداز بـود

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از وفات «شهادت»

شاعر : میلاد حسنی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

با اشـک بـی‌زوال خـودم گریه می‌کنم            بر روز و ماه و سال خودم گریه می‌کنم

این پلک ها به روضۀ تو‌ زخم شد حسین            پس بـا زبـان حـال خودم گریه می‌کنم


حالا دگر بدون عـصا می‌خورم زمین            گاهی خودم به حال خودم گریه می‌کنم

می‌پرسم از خودم که چرا بی‌کفن شدی؟            بـر پـاسـخ سـوال خـودم گـریه می‌کنم

گاهی که یاد عـصر دهـم می‌کـند دلـم            بر غـارت جـلال خـودم گـریه می‌کنم

من آن کـبـوتـرم که ز شلاق ها هـنوز            هر شب ز درد بال خودم گریه می‌کنم

ای بـهـتـریـن بـرادر دنــیـا بــرای تـو            تا وقـت ارتـحـال خودم گـریـه می‌کنم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از وفات «شهادت»

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

همیشه غرقِ غمم نقلِ این دقایق نیست            که حال و روزِ من آن حال و روز سابق نیست

من آن صنوبر خشکم که شعله ور شده‌ام            از آنچه فکـر کنی بی‌تو پـیر تر شده‌ام


نصیب من شده این قامتی که خم شده است            ز گریه نور دو چشمم چقدر کم شده است

مدینه بی‌تو برایم همیشه تاریک است            گمان کنم که زمان وصال نزدیک است

به خـانـه غـصّـۀ هـجـده شـهـید آوردم            سـرِ شـکـسـتـه و مـوی سـپـیـد آوردم

ز دست گریۀ ما اهل شهر خسته شدند            چقدر زینب و اُمُّ البنـین شکـسته شدند

هـوای نوحـه سـرایی گرفـته‌ایم حسین            چقدر روضه دوتایی گرفـته‌ایم حسین

چقدر ما دو نفر مستمع شدیم و رباب            برای ما دو نفر خواند روضۀ غمِ آب

هـنـوز حـرفِ نگـفـتـه زیـاد دارم مـن            هـنـوز کـرب وبـلا را به یاد دارم من

هـنـوز در تـبِ داغِ خـیــام مـی‌سـوزم            هنوز گـریۀ بر توست کـارِ هر روزم

هنوز ملـتهب از بودنـم به بـزمِ مِـی‌ام            هنوز در شوکِ دیدارِ تو به روی نِی‌ام

هنوز هـر طرفـی ظـرف آب می‌بـیـنم            مدینه را به سرِ خود خـراب می‌بـیـنم

هنوز جان به لبِ نعل و استخوان توأم            هنوز گریه کـنِ زخـم خـیـزران تـوأم

هنوز جسم علی اکبـرت به یادم هست            هنوز تشنگیِ اصغـرت به یـادم هست

هـزار مـرتـبـه آنـچـه گـذشت را دیـدم            هزار مرتبه در خواب، تشت را دیدم

نـوشته روی دلـم روضـۀ مُـفَـصَّلِ تو            فضای سیـنـۀ من شد کـتـابِ مقـتـل تو

قـسم به تـربتِ پنهـان و خـاکـیِ مـادر            مدیـنه بی‌تو به دردم نمی‌خـورد دیگر

مـنـی کـه آیــنـۀ غــصـه‌هـای سـاداتـم            دوباره راهیِ پس کـوچه‌های شـامـاتم

زِ قـبـرِ طفـل تو باید غـبـار گـیرم من            کـنار قـبـر سه سالـه، قـرار گـیرم من

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از وفات «شهادت»

شاعر : بهنام فرشی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این خانه گرچه بهرِ تو شاها محقّر است           لطفی کن و بیا که دمِ مرگِ خواهر است
یک عمر زخم بستن و یک عمر اشک و آه           افـتاده بـر دلـم که دگـر شـامِ آخـر است


لبخند چیست؟ کرده فـراموش ذهـنِ من           از پنج سالگی فقط این چشمها تر است

اشکـم تـمام گشته و خـون گریه می‌کنم           امشب همان دو کاسۀ خون خیره بر دَراست

بعد از تو گـشته پیـرهـنت یـارِ خاطـرم           پیراهـنی که با همه عـالـم بـرابـر است

هرچند ظاهرش شده رنگین ز خونِ تو           بر تار و پود و رگ رگِ آن اشک مادر است

یـادم نـمـی‌رود ز تنـت سخـت شد جـدا           یادم نمی‌رود که…! نگوئـیم بهتر است

پیـراهـنی که بوی جـنان پیشِ او، نـسیم           عطرِ تنِ حسین برآن مانده،محشر است

گـفـتـم بـیـا ولـیـک دلـم شــور مـی‌زنـد           تصویـر آخـرِ بـدنت پیـشِ منـظـر است

ترسم دوبـاره بـاز شود چـشـمِ زخـمـها           یادم نرفته جسمِ شریفی که بی‌سر است

دارد، هـزار شکـر، دگـر بـستـه می‌شود           چشمی که دید زیرِ گلوی تو خنجر است

«فرشی» به غیر تو به کسی نیست زر خرید           فریاد می‌زند که در این خانه نوکر است

: امتیاز

مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قصیده

کیست زینب آسمان در مَحضَرَش اُفتاده است           پیشِ او خورشید با خاکسترش اُفتاده است
شام چیزی نیست تا ویران کُنَد با خطبه‌اش           بالِ عـزرائیل پایِ شَهـپَـرَش اُفتاده است


چـادرش را می‌تکـاند می‌تکاند کـوفه را           کیست زینب کوفه یادِ حیدرش اُفتاده است

می‌کَـنَـد از جا زمینِ شـام را با کـاخـهـا           راهِ مولا باز هم بر خیـبَرَش اُفتاده است

 کیست زینب لحظه‌هایی که علی در رزم بود           ذوالفقار اینَک به دستِ دخترش اُفتاده است

قبل از آنی که یزید از پیـشِ خانم پا شود           دید یِکجا سقفِ ظلمش بر سرش اُفتاده است

مرتضیٰ بر دستمالِ زرد خود می‌زد گِره           یا که زینب دو گره بر معجرش اُفتاده است

هرکجا می‌رفت چشمی سویِ او جرأت نکرد           بر سـرِ او سـایـۀ آب آورش اُفـتاده است

کـارِ او پیـغـمـبریِ از کـربلا تا شام بود           بیرقِ عباس دوشِ خواهرش اُفتاده است

یادِ ایـامی که شد سایـه بـرادر با سـرش           ظهر در گرمایِ سوزان بسترش اُفتاده است

داشت بر سینه لباسی را که مادر داده بود           یـادِ مـادر، یـادِ روزِ آخـرش اُفـتاده است
رو به قبله بستر است و رو به دَر چشمانِ او           باز اشکی سرخ از چشمِ تَرَش اُفتاده است

بادِ گرمی می‌وزید و بویِ سیبی می‌رسید           دید از تَل آنطرف تَر پیکرش اُفتاده است

وای دستِ حرمله گهواره‌ای پاشیده بود           آه دستِ دشمنـش انگـشترش اُفـتاده است
محملش را دید وقـتی می‌رود از کـربلا           می‌رود با دختری که زیوَرَش اُفتاده است

می‌شنـید از مَحـمِـلی لالایـیِ گـرمِ رُباب           حق بده حتماً به یاد اصغرش اُفتاده است

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایتها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده که احتمالا غلط تایپی می باشد لذا جهت رفع نقص اصلاح شد

کـارِ او پیـغـمـبریِ کـربـلا تا شـام بود           بیرقِ عباس دوشِ خواهرش اُفتاده است

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن مطالب ساربان و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر تغییر داده شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

وای دستِ حرمله گهواره‌ای پاشیده بود           آه دستِ ساربـان انگـشترش اُفـتاده است

می‌شنـید از مَحـمِـلی لالایـیِ گـرمِ رُباب           حق بده چشمانِ او بر اصغرش اُفتاده است

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

خُطبه‌اش را گیسویِ از نِی رهایی قطع کرد           ردِ خونی رویِ چوبِ منبرش اُفتاده است
چـشـم را بالا گـرفـت اما برادر را نـدید           تاب خورده نیزه و حتماً سرش اُفتاده است

زیر دست و پا نگاهی کرد دنبالِ حسین           دید سَر این سو و آن سو مادرش اُفتاده است

مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بس که با خود ماتم از کرب و بلا برداشته            بوی غصه کوچه‌های شام را برداشته
این دوتا تا عرش بالا رفته که گلدسته نیست            زینب است و دست های بر دعا برداشته


در حـقیـقـت چهـرۀ آئـیـنۀ کـرب و بلا            با وفـور اشک های خود جلا برداشته

کوچه و محراب و خون تشت را دیده، ولی            چون عمود نیزه را دیده ست تا برداشته

گویـیا بر چهـرۀ زینب زده آن بی‌حـیا            خیزران را وقتی از تشت طلا برداشته

طاقتش دیگر شبیه سالهای پیش نیست            غصه‌های خویش را از هم جدا برداشته

پهن کرده دور بستر گریۀ یک عمر را            کوله باری را که از کرب و بلا برداشته

تا همین اندازه می‌گویم که کوه اهل بیت            چند وقتی می‌شود با خود عصا برداشته

: امتیاز

مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

به مـدیـنـه خـبـرِ سوخـتـنـش را نبرید            آه در سـایـه بـیـائـیـد تـنـش را نـبـریـد
پیشِ او نامِ حـسین و حسنـش را نبرید            از روی سیـنۀ او پیـرهـنش را نـبـرید


بگـذاریـد که راحت بدهـد جـان زینب

هرچه کردند نـسوزد دَمِ آخـر که نشد            یا کمی کم بشود گریۀ خواهـر که نشد
یا به عباس نگـوید غـمِ معجـر که نشد            یا نخواند نَفَـسی روضۀ حنجر که نشد
چه پریشان شده امروز، پریشان زینب

بی‌نَفس مانده و بالایِ سرش نیست کسی            روبه قبله شده و دور و برش نیست کسی
تا بگیرند زیرِ بال و پَرش نیست کسی            یا بگیرند خبر از جگـرش نیست کسی
زیرِ لب داشت حسینیم سَنَ قوربان زینب

یادش اُفتاد خودش دید پرش را بُردند            دیـر آمد سـرِ گـودال سـرش را بُـردند
با سرِ نـیـزۀ سرخـی پسرش را بُردند            زودتر از زن و بچه خبرش را بُردند
می‌دَودَ در وسطِ خـیمۀ سـوزان زینب

یک طرف داشت سنان باز زنان را می‌زد            یک طرف حرمله هم پیر و جوان را می‌زد
هـمـۀ قـافـلـه را دخـتـرکـان را می‌زد            جای شلاق به تن چوبِ کمان را می‌زد
تک و تنهـا شده با جمعِ یتـیمان زینب

چه کند، مادری از طفل نشان می‌خواهد            کودکِ بی رَمَـقی تکـۀ نـان می‌خواهد
دختری آمده از عـمّـه توان می‌خواهد            راه رفتن به رویِ آبله جان می‌خواهد
می‌رود تا برسد گـوشـۀ ویـران زینب

: امتیاز
نقد و بررسی

بیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

یک طرف داشت سنان باز سنان را می‌زد            یک طرف حرمله هم پیر و جوان را می‌زد

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از وفات

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

پس ازتوآب اگرخوردم ازاین چشمان ترخوردم          گلی هستم که از هر شش جهت به خار برخوردم

برای دلخـوشی دخـتران نیمه جانت بود          دراین یکسال واندی لقمه نانی هم اگر خوردم


چه کارى برمی‌آمد از برادر مُرده‌اى چون من          فقط زانو بغل کردم، فقط خون جگر خوردم

منی که سایه‌ام را مردم کوچه نمی‌دیدند          منی که شش برادر داشتم، حالا نظر خوردم

به نان کوچه و خرمای مردم لب نزد زینب          میان کوفه هر چه خوردم از دست پدرخوردم

نمی‌دانم تو می‌بینی که جایی را نمی‌بینم؟          غروبی داشتم میرفتم از خانه به درخوردم

شب شام غریبانت از این خیمه‌ به آن خیمه          برای هر یتیمی که سپر گشتم سپرخوردم

دلیل تـازیـانـه خـوردن ما گـریـۀ ما بود          ز طفلان بیشتر گریان شدم پس بیشتر خوردم

من پرده نشین را محمل بی‌پرده‌اى دادند          به هر جا که گذر کردم چقدر از رهگذر خوردم

تو و پیراهن پـاره، من و این چادر پاره          تو سنگ از صد نفر خوردى، من از صدها نفر خوردم

ببین این روزها پیراهنم هم رنگ عوض کرده          فقط گرما نخورده بودم آنهم آنقدر خوردم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از شهادت

شاعر : هادی ملک پور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

تا آخرین نفس که توانی در این تن است           داغت امانتی است که همراه با من است

رفـتـی و داغ دامن مـن را رهـا نـکـرد           یاد تو در دل من و اشکم به دامن است


چـون شـمـع ذرّه ذرّه دلـم آب شد ولـی           در من هـنـوز شـعـلۀ امیـد روشن است

جان می‌سپارم و دم آخر دلم خوش است           دیدار تو مقـارن این جان سپـردن است

یک سال و نیم خواهر تو مرد و زنده شد           یک سال و نیم کار دلم غصه خوردن است

سنگ از مصیـبت تو دلـش آب می‌شود           دل‌های دشمـنان تو از جـنس آهـن است

مویی که شـانه بود به آن دست فـاطمه           دیدم که غرق خون شده در چنگ دشمن است

رفتی و بین این همه نـامـرد و بی‌حـیـا           یک مرد هم نبود بگوید مزن زن است

: امتیاز

مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

ما هـمه نـوکـر دربـار حسین و زینب            نسل در نـسل بـدهکار حسین و زینب
هـمه پشت سر انصار حسین و زینب            الگـوی ماست عـلمدار حسین و زینب


نام ما سیـنـه زن طایـفـه‌ای بی‌هـمـتاست
کربلا، زیـنـبـیه، کعـبه و میـخـانۀ ماست

ما که هستـیم سیه پـوش عـزای زینب            کـاش یک روز بـمیـریم به پای زینب
روز و شب عادت ما گریه برای زینب            هر چه شادی است در عالم به فدای زینب
مـا عــزادار، ولـی تـا بـه ابـد دلـشـادیـم
در غــم عــمـۀ ســادات جــوانـی دادیــم

وای از آن روز که شد بی‌کس و یاور زینب            مانـد تنها وسـط آن هـمه لشکـر زینب
لب گودال، غـریبی، تن بی‌سـر، زینب            خیـره بر پـیکـر زخـمـی برادر زینب
زیر لب فاطمه یا فاطمه با خود می‌خواند
آن همه نیـزه و شمشیر تـنـش را لرزاند

غم او گفتنش حتی به اشاره سخت است            ماجرای بدنی غرق ستاره سخت است
بخدا بوسه زدن بر رگ پاره سخت است            سخن از مرکب ده مرد سواره سخت است
داشت می‌سوخت همه ارض و سما واویلا
یک زن و این همه انـدوه و بـلا واویـلا

روز و شب داشت ازین رسم زمانه گله‌ها            دخـتـر فـاطـمـه شد همسفـر حرمـله‌ها
وای از خواندن روضه وسط هلهله‌ها            آه، بـی‌حـرمـتی کعب نی و سـلسـله‌ها
وای از آتـش اشـرار که سـوزاند پـرش
وسـط کـوچـه و بـازار شکـستـنـد سرش

وای از خون دل و اشک مدام و زینب            وای از آن همه سنگ لب بام و زینب
خیزران، تشت طلا، بزم حرام و زینب            وای از قـصـۀ ویـرانـۀ شـام و زیـنب
دردهـا دارد و نـشنـیـده کـسی فـریـادش
تــا ابـــد داغ رقـــیــه نــرود از یـــادش

دم رفتن چه قدر غـم به دلش جا دارد            قامتی خم شده چون حضرت زهرا دارد
گـلـه پـشـت گـلـه از مـردم دنـیـا دارد            بـه بـغـل پــیــرهـن کـهــنــۀ آقــا دارد
وقت مهمان شدنش پیش حسین و حسن است
گفت لبیک حسین چشم از این دنیا بست

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها قبل از شهادت

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ببین زمانه چه آورده است بر سر من            نشسته گرد اسارت به روی پیکر من
نپرس موی سفیدم نشانۀ چه غمی ست            نپرس از دل خون و نگاه مضطر من


حسین و اکبر و عباس و قاسم و... شده بود            تمام دشت پُـر از لالـه‌هـای پـرپـر من

ورق ورق شده بودی، نرفـته از یـادم            چگـونه جـمع نمودم تو را بـرادر من

تمام جان و دلـم سوخت بعد رفـتن تو            چرا که سایه‌ات افـتاده بود از سر من

به روی تل، دم گودال، پیش طشت طلا            همـیـشه قـبل تر از من رسید مـادر من

نـبـود طاقـت شـرمـنــدگی بـیـشـتـری            هزار شکر نگـفتی کجاست دخـتر من

اگرچه بعد تو یکسال ونیم رفت، هنوز            سری به نیـزه بلـند است در برابر من

: امتیاز

وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

بازهم روضۀ زینب همه جا ریخت بهم            حال و روز همۀ اهل سما ریخت بهم

باز هم پیرهنی را به سر و روش کشید            آسمان تیره شد و حال هوا ریخت بهم


زیر خورشید نشسته به خودش میگوید            به چه جرمی همۀ عزّت ما ریخت بهم؟

اشک هایش چقدر حالت مادر دارد…            آه، از بی‌کسی‌اش کرب و بلا ریخت بهم

لحظۀ آخر عمرش دل او بی‌تاب است            کهـنه پـیراهـنی از آل عـبـا ریخت بهم

می‌رود تا به برادر برسد اما حیف…            گریه‌هـایش همۀ مرثـیه را ریخت بهم

یاد آن لحـظۀ بـی‌طاقـتـی گـودال است            نیزه آمد که تن خـون خـدا ریخت بهم

: امتیاز

مدح و وفات « شهادت» حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مسمط

لحظه‌ها لحظه‌های آخـر بود            آخرین ناله‌های خواهـر بود
خواهری که میان بستر بود            خنجری خشک و دیده‌ای تر بود


چـقـدر سیـنه‌اش مـکـدّر بود
چشم خود چه سخت وا کرده            روی خود را به کربلا کرده
مجـلس روضه را بـپا کرده            بـاز هـم یـادِ بــوریـا کــرده
یادِ بـاغِ گـلی که پـرپـر بود

پلک هایش کمی تکان دارد            رعشه‌ای بیـن بـازوان دارد
پوستی رویِ استخوان دارد            یـادگـاری زِ خـیـزران دارد
چشم از صبح خیره بر در بود

تا عـلی اکـبـرش اذان ندهـد            تا که قاسم رُخی نشان ندهد
تا عـلـمـدار سـایـبـان نـدهـد            تا حسینـش ندیـده جان ندهد
انتظارش چه گریه آور بود

زیـرِ ایـن آفـتـاب می‌سـوزد            تنـش از الـتهـاب می‌سـوزد
یاد عـبـاس و آب می‌سـوزد            مثـلِ رویِ ربـاب می‌سـوزد
یادِ لبهای خشک اصغر بود

میزند شعله مرثـیه خوانـیش            زنـده ماندن شده پشیـمانـیش
مانده زخمی به رویِ پیشانیش            آه از روزِ کوچه گردانـیـش
چـقـدر در مـدیـنـه بهـتر بود

سه بـرادر گرفته هر سو را            و عـلـی هم گرفـته بـازو را
دور تــا دور قــد بــانـــو را            تـــا نـبــیـنـنـد چـــادر او را
آه از آن دم که پیش اکبر بود

ناگهـان یک سپـاه خـنـدیـدند            بـر زنـی بـی‌پـنـاه خـنـدیـدند
او که شد تکـیـه گـاه خندیدند            رو سوی قـتـلـگـاه خـنـدیـدند
بعد از آن نـوبت بـرادر بود

آن همه ازدحـام یادش هست            جمع کوفی و شام یادش هست
چشمهای حـرام یادش هست            حال و روز امام یادش هست
چشمها روی چند دخـتر بود

یک طرف دختری که رفت از حال            یک طرف تلِ خاکی و گودال
زیرِ پایِ جماعـتی خوشحال            یک تن اُفتاده تا شود پـامـال
بـاز دعـوا مـیان لـشکـر بود

جانِ او تا زِ صدر زین اُفتاد            خیمه‌ای شعله ور زمین اُفتاد
نقشِ یک ضربه بر جبین اُفتاد            گیسویی دست آن و این اُفتاد
حـرمله از هـمه جـلـوتر بود

یک نـفـر گـوئـیا سـر آورده            زیر یک شـال خنجـر آورده
ضربه‌ای که به حنجر آورده            عــرقِ شــمــر را در آورده
وای سر روی دست مادر بود

: امتیاز

مدح و وفات حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مسمط

آمـدم ســوی غـمـکـده خــانـم!            کـه عــزای تــو آمــده خــانـم!

اذن سـیــنـه زدن بــده خــانـم!            جـبـل الـصـبـر! سـیـده خـانـم!


کـوه ایـمـانـی و یـقـین زیـنب!

خـواهـر غـصه! مـادر غـم‌ها!            رونــوشـت صــلابـت زهـــرا

ای شکوهت هـمـیشه پـا بر جا            الــســلام عــلـیـک یـا حـلـمــا

خانمی مـؤمـن و متـین زینب!

معـجـزه به وضـوح می‌کردی            هر نـفـس کـار نـوح می‌کردی

با دمت قـبض روح می‌کـردی            خـوب فـتـح الفـتـوح می‌کردی

اســد الـلـه چــنـدمـیـن زیـنـب!

تـو مـعــلــم نــدیــده اســتــادی            پـی تـفـسـیـر عــدل و بـیـدادی

دو جوان در مسیر حـق دادی            آه، بـانـو بـه زحـمـت افـتــادی

درد داری، درد دیــن زیــنـب!

از لبت دائما گوهـر می‌ریخت            از دل خطبه‌ات جگر می‌ریخت

با خروش تو کرک و پر می‌ریخت            رنگ از چهرۀ خطر می‌ریخت

زن ندیـدم من اینچـنـین زینب!

عـزّت و آبـروی مـکـتـب مـن            اسم پـاکـت نشـسـته بر لب من

مــدح تـو نـغــمـۀ مـرتـب مـن            شصت و نه بار ذکر هر شب من

فـقـط إیـاک نـستـعـیـن زیـنب!

هــاشـمــی زاده زیـنـت بــابــا            در مــســـیـــر ولایـت بـــابـــا

وارث درد و غـــربـت بـــابــا            عـمـه جـان بـه روایت بـابا…

بـهـتـریـنی تو بهـتـرین زینب!

راه تو راه سرخ عـاشـوراست            اخت الارباب پرچمت بالاست

عمه جان از خطابه‌ات پیداست            کـربـلا در نـگـاه تو زیـبـاست

به نگـاهت صـد آفـرین زینب!

تا ابـد هـست نـوکـرت محـتاج            بـه دعــای مـکـررت مـحـتـاج

بـه نـگـاه بــرادرت مـحــتــاج            و بـه الـطـاف مـادرت محـتاج

أنا مسکـین و مستکـین زینب!

رنگ و بویی ببخش محفل را            با خـبـر کن دوبـاره مـقـبـل را

تــا روایـت کـنــد مـقــاتــل را            جـان زهــرا بـیـا و این دل را

کربلا کن، فـقـط هـمین زینب!

درد ها را به جـان خریـدی، آه            دم دروازه تــا رســیـــدی، آه-

طعـنه از این و آن شنـیدی، آه            خـیـری از زنـدگی نـدیـدی، آه

با مصیبت شدی عجین زینب!

عـاقـبت شـام میـهـمـان شده‌ای            سر بـازار نـیـمـه جـان شده‌ای

دل پریشان و قـد کمان شده‌ای            هـمـه دیـدنـد نــاتــوان شـده‌ای

بچه‌ها از غمت غـمـین زینب!

ای بـزرگ عــشـیـره افـتــادی            در بـلایـی کــبــیــره افــتــادی

در شبی سـرد و تـیـره افـتادی            پیـش چـشـمان خـیـره افـتـادی

با لـگـدهـای سهـمگـین زینب!

روضه را بغض در صدایت گفت            تاول روی دست و پـایت گفت

ورم زیـر چــشـم‌هـایـت گـفـت            دخـتـر شـام، نـاسـزایت گـفـت

گـریـۀ شـهـر را بـبـیـن زینب!

همۀ عـمـر موکـنـان خـوانـدی            گریه کردی و بی‌امان خواندی

از یـهـودی بـد دهـان خـواندی            از سر و تشت و خیزران خواندی

مـرثـیـه‌هـایت آتـشـیـن زیـنب!

: امتیاز

شهادت حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : رضا باقریان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

قـصد کـجـا را کـرده‌ای، ای آسـمانی؟            پـرواز بـا بـال شـکـسـتـه مـی‌تـوانـی؟

پـرواز کن تا حـاجت خود را بگـیری            شایـد نـمی‌خـواهـی دگر زنـده بـمـانی


یک سال و چندین ماه، هرشب گریه کردی            بـا بـال و پـرهای کـبـود و ارغـوانـی

یک سال و نیم انگار که آبی نخوردی            هرشب به اشک و ناله و غم میهمانی

هرشب دعای رفتنت را دوست داری            بـهـر مــلاقــات حـسـیـنـت بـی‌امـانـی

اصلاً بیـا و فکـر کـن چـیزی نـدیـدی            با آنکـه داری از بـرادر یـک نـشـانی

در گـوشـۀ حـجره نـشـستی تا بـبـیـنی            یک اتـفـاقـی سـرخ، حـتـی نـاگتهـانـی

تـو کـه تـوان پــر گـشـودن را نـداری            قـصد کجـا را کـرده‌ای، ای آسـمـانی؟

: امتیاز

مدح و وفات حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

گـوشۀ خانۀ خود جـای به بـستر دارد            مثل زهرا شده و دست روی سر دارد

دختر فـاطمه و حـیدر کـرار است این            عـفّـت فـاطـمـه و هـیـبت حـیـدر دارد


زینت حیدر و پیغـامـبر کرب‌و‌بلاست            اینکه در جان خود اوصاف پیمبر دارد

گریه گریه همۀ بستر او تر شده است            مثل یک لالـۀ مجـنون، دل پرپر دارد

لحظه لحظه همۀ خـاطره‌ها در ذهنش            یـادی از پَـر زدن سـورۀ کـوثـر دارد

گُر گرفته بدنش، در تب و تاب است تنش            یاد دیـوار و دری روضـۀ مـادر دارد

همۀ عمر به دل عشق حـسینی پرورد            به لبـش ذکـر حـسیـن تا دم آخـر دارد

ظرف یک سال غم کرببلا پیرش کرد            قامتـش تا شده، درد کـمـر و سر دارد

بدنـش را طـرف سایـه نـیـاریـد فـقـط            سـیـنـه‌ای داغ تـر از داغ بـرادر دارد

به روی سیـنۀ او، پـیـرهـن خونـیـنـش            زیر لـب زمـزمۀ روضۀ حـنجـر دارد

زیر لب زمزمه می‌کرد: خدایا... نزنید            «این هـلال سر نی آمده دخـتر دارد»

دخـتـران عـلی و فـاطـمه در بـازارند            صورتش سوخته زینب؛ غم معجر دارد

: امتیاز

مدح و وفات حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

نخ روی نخ آمد که حیا داشته باشد             با تـیـرگی‌اش نـور خـدا داشته باشد

معجر شد و میخواست بها داشته باشد             تا بر سر خـورشیـد نما داشته باشد


آمـد بـشـود زینت روی سـر زیـنب

می‌خواست که نامش بشود معجر زینب

با نـور نـمـاز شب او نـور گـرفـته             تـا ستـر شده رتبـۀ مـسـتـور گـرفته

در خلوت بی‌بی شرف طور گرفته             به‌به به چنین قرب که اینجور گرفته

از عطر نفـس‌های عـلی تافته باشد

این تافـتـه بایـد که جـدا بـافـته باشد

هرچند حجاب است به سنگر زده کارش             تا حـشر وقـارست بدهکـار وقارش

تقـوا و حیا ریخـته در تار به تارش             از طایـفۀ چـادر زهـراست تـبارش

یک پارچـه اما زره محکـم پـیکـار

نه اینکه زره، معجزه اعـظم پیکار

الحق و الانصاف مهـیای خطر شد             در بحـبوحۀ فاجعه مـردانه سپر شد

هرچند که خاکی شد و راهی سفر شد             در کوفه و درشام چو شمشیر دوسر شد

هرگز که به کوهی گـذر کاه نیفـتاد

یکـبـار به سویـش نـظر مـاه نیفـتاد

سوگند به این کـوه گـسستی نرسیده             به سـورۀ تـوحـیـد شکـستی نرسیده

سوگـند به او پـنجه و دستی نرسیده             یا چـشم بـد مـردم پـسـتـی نـرسـیده

باید که خلایق ز رخـش دور بمانند

هرجا که گذر کرد همه کور بمانند

هرچند که عمریست شده همدم زینب             دارد به دلـش داغ ز قــد خـم زینب

گریان شده و سوخته پای غم زینب             انگارکه او نیست دگر محرم زینب

امـروز بـنـا کـرده کـه آرام بــمـانـد

وقتش شده تا بی‌بی ما روضه بخواند

یکسال فراغت صد و ده سال گذشته             از زینب تو گفـتن و از حال گذشته

سخت است بگویم به چه منوال گذشته             با یـاد تو و روضـۀ گـودال گـذشته

من صابـره‌ام بـاز ولی تـاب نـدارم

باور بکن از روز دهم خواب ندارم

رفتی و کسی خنده به این دیدۀ تر کرد             امنیت این قافـله احساس خطر کرد

کفر آمد و در شام به توحید نظر کرد             آیات حجاب از سر بازار گـذرکرد

تا قرعه بی‌کس شدن افتاد به زینب

شهر پدری خوب محل داد به زینب

درشام چه داغی بروی قلب حیا خورد             اسلام معـاویـه به اسلام خـدا خورد

سنگینی چشم همه بدجور به ما خورد             در کاخ ستم چوب به لبهای اخا خورد

من بت شکنی کردم و جایش دهنم سوخت

از ضربۀ شلاق تـمام بدنـم سوخت

حالا شده‌ام خیره به این در تو بیایی             خوبست که این لحظۀ آخر تو بیایی

خواهـر شده‌ام تا که برادر تو بیایی             ای بی‌سر من کاش که با سر توبیایی

این پیرهن توست که برسینه فشردم

یک آب خنک بعـد تو ولله نخوردم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر ابیات اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین ابیات زیر کنید.

آمـد بـشـود سـایـۀ روی سـر زیـنب            می‌خواست که نامش بشود معجر زینب

یکسال فراغت صد و ده سال گذشته             از زینب تو گـفـتن از حـال گـذشته

سنگینی چشم همه بدجور به ما خورد             زینب وسط شهر کشیده دوسه جا خورد

مدح و وفات حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : مسعود اصلانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

چـشـمـان تـو ادامـۀ دریــای کــربــلا            زیـنـب شدی و زیـنـت بـابـای کـربلا

با خطبه هات مثـل عـلی میشوی ولی            با گریه هات حضرت زهـرای کـربلا


ای سر بلند از تو حسیـن بن فـاطـمـه            ای سر به زیر پیش تو سقای کـربـلا

دیــروز اگـر نــبــود دَمِ آتـشـیــن تــو            بـیـهــوده بـود قـصـۀ فـردای کــربـلا

وقـت قـنـوت نـافـلـه هـای شـبــانـه ات            شد مـلـتـمـس ترینِ تو مولای کـربـلا

دشمن حریف یک نخی از معجرت نشد            در چنگ توست پهنۀ صحرای کربلا

بــانــوی آب و آیــنــه؛ بــانــوی آســمــان

اصلا خودت برای دلم روضه ای بخوان:

هنـگـام پَـر کآشیـدن و وقت سفر شده            اشـک نـگــاه آخــر من بی ثـمـر شده

بـا یــاد پـاره هـای تنت گـریـه میکـنم            با آه سـیـنـه ام جـگــرم شـعـله ور شده

این بازوی سپـر شده ام را شکسته اند            حالا ببین که خواهر تو بی سپـر شده

حتی تـوان سیـنه زدن هم نمانده است            این بازوی شکسته عجب درد سر شده

بعد از گذشت لحظـۀ گـودال رفـتـنـت            یک سال و نیم خواهر تو خون جگر شده

با هر نفس که بعد غمت میزدم حسین            زخـمـی که داشتم به دلـم تازه تر شده

بر حـال من نـسـوخت دل دشمنـت حسین

عـمـداً مــرا زدنــد کـنــار تـنـت حـسـیـن

: امتیاز

نوحه وفات حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک  

گریه بر تو به اهل ولا گـشتـه واجب            الـسّـلامُ عــلـیــکِ یـا امُّ الـمــصـائـب

ای که نورُ الهدایی، کوثر و هل اتایی، تو پیام آورِ کربلایی


یا زیـنب عـقـیـلـة العرب، یا زیـنب عـقـیـلـة العـرب (۲ )

***********************************

آخرین دم به اشک و غم و سوز و آوا            با حـسـیـنـت نمودی به بستر تو نجوا

باشد ای دلبر من، لالۀ پرپر من، پاره پیراهنت در بر من

یا زیـنب عـقـیـلـة العرب، یا زیـنب عـقـیـلـة العـرب (۲ )

***********************************

خود بگو که به گودالِ غربت چه دیدی            بعد دلـبـر ز اهـل سـتـم چه کـشـیـدی

ای غمت جاودانه، غربتت بی کرانه، سلسله کعب نی تازیانه

یا زیـنب عـقـیـلـة العرب، یا زیـنب عـقـیـلـة العرب (۲ )

***********************************

کـن دعــا تـا بـه راه ولایـت بـمـانـیـم            قـدر لـطـف و عـطای شما را بـدانـیم

بهر ما کن دعایی، تا به راه خدایی، چون شهیدان شویم کربلایی

یا زیـنب عـقـیـلـة العرب، یا زیـنب عـقـیـلـة العرب (۲ )

: امتیاز

نوحه وفات حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک  

هـنگـامـۀ اشـک و درد و بـلا شـد            زیـنـب شـهـیـد داغ کـــربــلا شــد

واویــــلا واویــــلا آه و واویـــــلا (۴)


************************

بـا قـلـب پـر خـون و قــدّ خـمـیــده            مـهـمـان شـده بـر یـار سـر بـریـده

از وادی غـــربـت بــا دیـــدۀ تـــر            رفــتــه بـه دیــدار امــامِ بــی ســر

واویــــلا واویــــلا آه و واویـــــلا (۴)

************************

در وقت جان دادن غرق عـزا بود            یـاد غــریـبِ دشـت کـــربــلا یــود

بـوده بـه یـادِ آن دمـی کـه جــانـان            جان داده در گودال با کام عطشان

واویــــلا واویــــلا آه و واویـــــلا (۴)

************************

آنـدم که دیـده روی خـاک صحـرا            افـتـاده خــونـیـن جـســم اربـاً اربـاً

آنـدم که شـد پـرپـر از کـیـنـه لالـه            جان داده در ویران دخت سه ساله

واویــــلا واویــــلا آه و واویـــــلا (۴)

: امتیاز

نوحه وفات حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

 پخش سبک  

ای دخـتـر عـلـی جانم فـدای تو            آتش زده به جان داغ عزای تو(۲)

محـبـوبـۀ خـدا، ای رزق تـو بـلا، دلـخـون کـربـلا


جـانـم فـدای تـو؛ جـانـم فـدای تـو؛ جـانـم فـدای تـو

*******************************

هـسـتـی پیـمـبـر گـمـنـام کربلا            ای در خـطابه ات پیغام کـربلا(۲)

با تیغ خطبه ات، در پیش خصم دون، شد فتنه سرنگـون

جـانـم فـدای تـو؛ جـانـم فـدای تـو؛ جـانـم فـدای تـو

*******************************

دیـدی به کربلا گـلهای پرپر و            رأسِ به نیزه و مولای بی سر و(۲)

غوغای فـتـنه ها، آتـش به خیـمه ها، سیـلی و بچـه ها

مظلوم حسین حسین؛ مظلوم حسین حسین؛ مظلوم حسین حسین

: امتیاز